مسئله جناح بندی در حزب توده ایران از آن دسته مسائل تاریخی است که به آن کمتر توجه شده است تا به آنجا که در مورد عکس العمل حزب در برابر کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ این مقوله عموما مورد بی توجهی قرار گرفته است. این در حالیست که اختلافات درون حزبی به نظر من بهترین توضیح را در مورد بی تحرکی و بی عملی حزب توده در بر دارد.
دو جناح حزبی را می توان جناح معتدل در برابر جناح تندرو نامید. اختلاف های این دو جناح در چندین زمینه نظری، عملی و حتی مسائل شخصی بود. در کنار این مسائل، دو جناح نکات مشترکی نیز داشتند که البته موجب هماهنگی و همکاری بین آنها نمی شد.
برای نمونه هردو جناح به تفسیر اتحاد شوروی از مارکسیسم اظهار وفاداری می کردند و از این رهگذر هر دو جناح شیفته اتحاد شوروی و دست آوردهای انقلاب اکتبر بودند. این شیفتگی هر دو جناح را در برابر نظرات و تحلیل های حزب کمونیست برادر بزرگتر تحت تاثیر عمیق قرار می داد.
در چارچوب بالا، دو جناح حزبی در شیوه برخورد با مسائل نظری برخوردی متفاوت داشتند. این تفاوت در دوران نخست وزیری دکتر محمد مصدق به حد اعلای خود رسید و کاملا بارز شد.
"نظریه پرداز اصلی برخورد جناح تندرو در حزب احمد قاسمی بود که از سوی غلامحسین فروتن، حسین سقایی، نورالدین کیانوری و عبدالصمد کامبخش پشتیبانی می شد. نظریه پرداز اصلی جناح معتدل را باید ایرج اسکندری دانست که توسط محمد بهرامی، مرتضی یزدی و حسین جودت حمایت می شد."
از این منظر دو جناح برداشت متفاوتی از مقوله نظری "جبهه متحد خلق" که توسط حزب کمونیست شوروی ارائه شده بود داشتند. طرح این نظریه توسط شوروی برای ترسیم راهکارهای عملی و نظری برای تشکیل ائتلاف بین احزاب کمونیست و احزاب غیر کمونیست که از سوی کمونیست ها مترقی ارزیابی می شود، بود.
جناح تندرو، ائتلاف با احزاب غیر کمونیستی را تنها در شرایطی قبول می کرد که آن احزاب رهبری حزب توده را قبول کرده باشند. در عمل این دیدگاه امکان هیچ گونه ائتلافی نمی دید.جناح معتدل تفسیر بازتری از چنین ائتلاف هایی داشت و امکان ائتلاف بدون رهبری حزب توده را، می داد.
نظریه پرداز اصلی برخورد جناح تندرو در حزب توده احمد قاسمی بود که از سوی غلامحسین فروتن، حسین سقایی، نورالدین کیانوری، عبدالصمد کامبخش، امان الله قریشی و مریم فیروز پشتیبانی می شد.از آنسو نظریه پرداز اصلی جناح معتدل را باید ایرج اسکندری دانست که توسط محمد بهرامی، مرتضی یزدی و حسین جودت حمایت می شد.
در اوائل شکل گیری نهضت نفت به رهبری مصدق، هر دو جناح نسبت به دولت او برخوردی خصمانه داشتند اما بعد از قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ جناح معتدل که حال بر رهبری حزب قالب شده بود کوشش کرد تا حدودی روش برخورد با مصدق را تعدیل کند. رقابت های درون حزبی تا حدودی ابعاد کار را محدود کرد.
باید توجه داشت که دو جناح نهادهای خاص را در درون حزب در اختیار داشتند. هرچه که اختلاف های درونی بیشتر می شد و بحران جامعه عمیق تر می شد، این نهادها برای اعمال قدرت در برابر هم قرار می گرفتند. نمونه سازمانی جوانان حزب گویای این مسئله می تواند باشد. سازمان جوانان حزب توده ایران تحت رهبری نادر شرمینی با شعار تند و تیز و حمله به مصدق در صف اول منتقدین حزبی دکتر مصدق بود. اما شرمینی در خفا متحد جناح معتدل بود و دشمن کیانوری.
جناح معتدل که همواره توسط جناح دیگر مورد حمله قرار داشت به رفورمیست و شوونیسم و سازشکار متهم می شد، با استفاده از سازمان جوانان و از زاویه ای حتا تندروانه تر جناح تندرو را مورد حمله قرار می داد و آن را سازشکار خطاب می کرد. در چنین وضعیتی همکاری بین نهادها تقریبا غیر ممکن می شد.
نکته دیگری که باید توجه داشت و این البته خاص حزب توده نبود اختلافات و خصومت های شخصی است. از نامه هایی که بین رهبری حزب در داخل و خارج کشور و بعد از کودتا رد و بدل شده است چنین برمی آید که اختلاف های جناحی یک جنبه قوی خصومت های شخصی نیز داشته است.
"در بررسی برخورد حزب توده با کودتای بیست و هشت مرداد به نظر من گفتمان رایج یعنی خیانت حزب توده به نهضت ملی باید تغییر یابد و به بررسی جناح بندی های درون حزبی توجه بیشتری شود."
این خصومت ها در حدی جدی شده بود که گاه اعضای رهبری حزب از صحبت با یکدیگر خودداری کرده و یا یکدیگر را به اعمال و حرکات دور از اخلاق متهم می کردند. مشکل بتوان تصور کرد رهبری حزبی با چنین در جه ای از خصومت بین اعضای آن بتواند در برابر کودتای ۲۸ مرداد از خود برخوردی نشان دهد.
نکته آخر اینکه اگر حزب توده بر فرض قادر بود اقدامی بر علیه کودتا انجام دهد و به کمک دولت مصدق بشتابد چنین حرکتی توسط حزب رابطه مستقیم داشت با رابطه حزب با دولت مصدق. یعنی هرگونه هماهنگی بین این دو نیاز به وجود نوعی حسن نیت و جو اعتماد میان حزب و نضت ملی را داشت. جناح بندی و رقابت جناحی حزب، امکان هرگونه تفاهم و حسن نیت میان این دو را از بین برده بود، از طرف دیگر مشکل بتوان تصور کرد که حزب توده به کمک مصدق بشتابد در حالیکه تا همان زمان به وی حمله کرده است.
بنابراین در بررسی برخورد حزب توده با کودتای بیست و هشت مرداد سال ۱۳۳۲ به نظر من گفتمان رایج یعنی خیانت حزب توده به نهضت ملی باید تغییر یابد و به بررسی جناح بندی های درون حزبی توجه بیشتری شود.
بررسی جناح بندی های حزبی می تواند بر نوع رابطه حزب توده با حزب کمونیست شوروی نیز نورافشانی کند. رابطه حزب توده با شوروی همواره در قالب رابطه ای یک جانبه و وابسته نمودار شده و این در اساس درست است. اما شدت و حدت این وابستگی با روابط جناحی در نوسان بوده است.