سه برجستگی چریک های فدایی خلق تا انقلاب ۱۳۵۷
سازمان چریک های فدایی خلق ایران ( فداییان) را باید بزرگ ترین و موثرترین جریان مسلحانه مخالف نظام شاهنشاهی به حساب آورد.
این سازمان در اوج قدرت شاه در سال ۱۳۴۹ با عملیات سیاهکل، مبارزات علنی و قهری خود را اغاز کرد و آن را تا پیروزی انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ادامه داد. بنابراین، نقش این سازمان در مبارزات ضد شاه و نظام سلطنت از اهمیت تاریخی برخوردار است.
از این منظر، شاید بتوان نقش فداییان را از چند جنبه مورد بررسی و ارزیابی قرار داد.
به گمان من، اولین و مهم ترین برجستگی اقدام فداییان در به دست گرفتن اسلحه و اقدام به مبارزه قهرآمیز، پاسخ اعتراضی نسلی از جوانان ایران به وضعیت موجود کشور بود.
درواقع، اقدام به مبارزه مسلحانه در ایران در خلاء اتفاق نیفتاد و نمودار جو ستیزه جو و انقلابی دههه ۱۹۶۰ میلادی (۱۳۴۰ خورشیدی) در جهان بود؛ از دانشگاه های کشورهای اروپایی تا خیابان های آمریکا و از فلسطین تا آمریکای لاتین و البته ویتنام. دهه ۱۹۶۰ میلادی، سال های خشم و اعتراض نسلی جدید بود.
انعکاس این روحیه ستیزه جو در ایران، جنبش مسلحانه بود. بنابراین، نسلی که در ایران دست به اسلحه برد، درواقع به نظام شاهنشاهی و اصلاحات شاه اعتراض داشت.
گویی این نسل می خواست مردم بدانند ( یا "خلق" آن طور که آنان مردم را می نامیدند) که همه چیز آرام نیست و قدرت شاه آن طور که خود و حکومت ادعا می کنند، مطلق نیست. یعنی نه حکومت آن چنان که می گوید به شکل مطلق بر اوضاع سوار است و نه مردم آن چنان که فکر می کنند، به شکل مطلق در ضعف هستند.
مازیار بهروز
شاید بیش از هر مساله دیگر، اعترض این نسل به جو خفقان و مصادره جامعه مدنی، سیاسی و فرهنگی جامعه توسط حکومت بود بدون آنکه راه حل آنان برای آینده کشور لزوما دموکراتیک بوده باشد.
دومین برجستگی مشی مسلحانه که فداییان پیشتاز آن بودند، چالش حکومت شاه در اوج قدرت آن بود.
گویی این نسل می خواست مردم بدانند ( یا "خلق" آن طور که آنان مردم را می نامیدند) که همه چیز آرام نیست و قدرت شاه آن طور که خود و حکومت ادعا می کنند، مطلق نیست. یعنی نه حکومت آن چنان که می گوید به شکل مطلق بر اوضاع سوار است و نه مردم آن چنان که فکر می کنند، به شکل مطلق در ضعف هستند.
شکسته شدن این دو مطلق، بی شک روحیه مبارزاتی را در سطوح مختلف جامعه بالا نگه می داشت.
برجستگی سوم عملیات فداییان در بازیافت وجهه چپ
انقلابی و مارکسیست در جامعه ایران بود؛ چپی که وجهه اش به خاطر کودتای ۲۸
مردا سال ۱۳۳۲ و عدم تحرک حزب توده تا حدود زیادی ضربه خورده بود.
یعنی جنبش مسلحانه در ایران بار دیگر گفتمان چپ انقلابی ( مسلمان و بخصوص مارکسیست) را در سطح جامعه مطرح ساخت.
جنبش مسلحانه در تحلیل نهایی نتوانست آن طور که خود ادعا می کرد، خلق را در یک انقلاب ظفرنمون رهبری کند و پایه های جامعه و طرحی نوین را در ایران پی ریزی کند.
شاید این انتظار از توان خود، از روز اول بی مورد بود، اما مبارزه مسلحانه تاثیرات جنبی خاص خود را بر روند شکل گیری انقلاب، در طول ۱۳ ماهی که منجر به فروپاشی نظام شاهنشاهی شد و در سال های اول پس از انقلاب بر جای گذاشت.